وقتی که تو به جهانم پا گذاشتی پارت ۴

(پارت چهارم)

خودتون که میدونید قرار بستیم بعداز ازدواج قرار داد ببندیم شرکتامون متحد بشن
_معلومه ماهم همینو میخوایم
______
جنی#
اصلا انگار کسی به این دوتا فکر نمیکرد همش به فکر خودشون بود
سوگمین بغض کرده بود اما بادیدن پسره یکم خوشحال شد چرا😐همشم میومد میزد تو دستم بعد یواش (میگفت چه خوشگله وایی خدا خوبه از هیچی بهتر ولی خودایی خیلی خوشگله اما خوب چه میشه کرد مجبودم قبول کنم اما چون خوشگله و باادبه (اخه توار کجا میدونی با ادبع😡😡😡)میدونم دیگخ😄🤭اما خوب گفتم که مجبودم قبول کنم وایی چه اقاست)
و من:😑ببندش سوگمین که....
________
_خوب بهتر نیست راجب ما حرف بزنید(این صدای تهیونگ همه ساکت شدن)
-اومم اره ههه نظرتون چیه برید تو خلوقت باهم حرف بزنید مگه نه(مادر تهیونگ) که همشون گفتن:
ارع ارع برید برید...
#جـمیـݪ‌_رائـع_‌روعــہ‌_ابــداع #زیبا
دیدگاه ها (۷)

وقتی که توب جهانم پا گذاشتی پارت۵

وقتی که توب جهانم پا گذاشتی پارت ۶

وقتی که توبه جهانم پاگذاشتی پارت ۳

لباسی که جنی تو فیک وقتی که به جهانم پا گذاشتی

پارت ۱ فیک دور اما آشنا

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط